شما مالک این فایلی که در حال فروش در پوشه است هستید؟ کلیک کنید

بررسی بحران هويت در جواني

دانلود فایل کامل بررسی بحران هويت در جواني
در قالب فایل word و متشکل از 66 صفحه قابل ویرایش ؛

بخشی از محتوا ::

مقدمه :
از ويژگي هاي عصر جديد جريان شتاب آلود زندگي است، حوادث و رويدادهاي گوناگون آن چنان با سرعت پديد مي آيند که فرصت تفکر و تامل را از آدمي سلب مي کند در نتيجه مجالي براي تفرج در دنياي درون جهان برون باقي نمي گذارد و انسان اين موجود سرگشته و درمانده نه تنها لذت تفکر را حس نمي کند بلکه انگيزه کافي براي انديشيدن در باب ضروريات زندگي در خود نمي يابد حاصل اين روند، بيگانگي او با خويشتن و جهان خارج از خويش است ولي آنچه دردآورتر عميقتر و دشوار تر رخ مي نمايد بيگانگي با خود (عالم درون) است.

در کلام الهي از خود بيگانگي حاصل از خدا بيگانگي تلقي شده است آنجا که مي فرمايد در زمره آناني نباشيد که خداي را از ياد برند، پس خود را نيز از ياد بردند.
امروزه از خود بيگانگي معماي بزرگ و معضل فکري انديشمندان و نويسندگان نام آور مي باشد. به گفته اريک فروم از زمان دکارت تاکنون هويت فرد از بزرگترين مشکلات فلسفه جديد بوده است.
الکسيس کارل در بحث از انسان اين موجود ناشناخته چنين مي نويسيد. ما مي خواهيم معناي زندگي و مرگ را بدانيم چرا بايد زيست؟ به کجا مي رويم؟ سرنوشت روان ما چيست؟
وايتهد، رياضيدان و فيلسوف برجسته معاصر معتقد است که در عصر جديد انسان در لابه لاي
شهرهاي بزرگ و جمعيت هاي انبوه و متراکم ، بخشي از حقيقت وجودي خويش را از دست داده است و احساس تعلق به جايي ندارد تعبيري که در حال حاضر براي از خود بيگانگي به کار مي رود فقدان هويت است که به عقيده ارکسيون مفهوم بحران هويت گوباتر و جامع تر است. او هر يک از مراحل رشد آدمي را توام با يک بحران مي داند ولي شروع بحران هويت را از دوره نوجواني دانسته و دامنه آن را به دوره جواني امتداد مي دهد. شايد بتوان اريکسون را موفقترين نظريه پردازي دانست که در عرصه روان شناسي ، مفهوم هويت را به ما شناسانده است. شايد بتوان هويت را به محورهاي مختصات تشبيه کرد.

در رياضيات نقطه با تعيين طول و عرض آن در دستگاه محورهاي مختصات قابل تعريف، محاسبه و عمليات رياضي است و در غير اين صورت نقطه را نمي توان در محاسبات رياضي وارد نمود لذااهمانگونه که در طول و عرض نقطه هويت آن را تشکيل مي دهد. ويژگيهاي گوناگون و متعددي نيز هويت آدمي را تعيين مي کند.
ارزش و جايگاه بحث هويت بي نياز از ارائه دليل است وليکن تنها به ذکر يک مورد اکتفا مي شود. براساس قاعده عقلي، تعرف الاشياء با ضدادها» يعني هر چيزي با ضدش شناخته مي شود کافي است توجهي به آثار پيامدها و نتايج ناگوار «فقدان هويت» داشته باشيم و از عمق رنج و دردي که جوانان بي هويت احساس مي کنند. آگاه شويم بخش قابل توجهي از افسردگي ها و احساس پوچي و درون تهي شدن ها و روزمرگي ها نتيجه منطقي بي هويتي است.
در اين تحقيق سعي شده است که علاوه بر تعيين جلوه هاي متنوع هويت که شامل هويت فردي ، خانوادگي، اجتماعي و فرهنگي و … پرداخته و به ارتباط بين آنها اشاره شود و راه کارهاي تکوين و تقويت هر يک پيشنهاد گردد. منبع (نظريه ها در روان شناسي شخصيت) ، سعيد شاملو

موضوع پژوهش عبارت است از :
بحران هويت و نوجواني
بيان مساله: آيا بحران هويت در نوجواني وجود دارد.
فرضيه تحقيق: بين نوجواني و بحران هويت رابطه وجود دارد.
فايده و اهميت طرح تحقيق :
من کيستم اين سوالي استکه ذهن هر نوجواني را به خود مشغول مي کند و به دنبال همين سوال است که در جست و جوي خويشتن و کسب هويت تلاش مي کند البته اين سوال به يکباره در نوجواني ظاهر نمي شود، بلکه ريشه هاي آن از دوران کودکي وجود داشته است. در جريان رشد کودکان به تدريج وجود خود را از ديگران به ويژه مادر متمايز مي کنند و خود را کمابيش مستقل و جدا از ديگران مي بينند اين روند از سالهاي کودکي آغاز مي شود.
بحران هويت در دوران نوجواني و به موازات رشد فيزيکي ، شناختي و اجتماعي و عاطفي اهميتي خاص مي يابد. بسيار از نوجوانان با شور زيادي از خود سوال مي کنند که جايگاه اجتماعي من کجاست؟ شغل آينده من چيست؟ رشته تحصيلي من چه خواهد بود ارزش هاي مذهبي ، اخلاقي و فلسفي من چه خواهند بود؟ انتخاب راه ها و ارزش هاي ممکن براي نوجوانان چندان ساده نيست. چرا که آنها با طيف گسترده اي از انتخاب هاي ممکن مواجه مي شوند و با توجه به تنوع انتخاب بايد تصميم بگيرند.

تعريف اصطلاحات :
۱٫ هويت: Identity درمطالعه شخصيت: خوداساس و مستمر فرد، مفهوم دروني و ذهني از خويش به عنوان يک شخص در اين کاربرد به طور معمول کيفيت مشخص مي شود: مثل هويت جنسي ، هويت قوي يا گروهي.
۲٫ بحران هويت: Identity بحران هويت عبارت است از فقدان حاد احساس هويت خود فقدانن احساس طبيعي از تداوم زمان. فقدان اين احساس که شخص امروز و اين جا ا

ز نظر پايداري همان شخص ديروزي است که در اين جا بود.
۳٫ اختلال هويت: Identity.D. اختلال هويت يکي از ملاکهاي اختلال شخصيت مرزي است. اختلال هويت عبارت است از بي ثباتي بارز و مستمرل خود انگاره يا احساس نقص.
۴٫ هويت خود: Identity Egi احساس هويت که توانايي تجربه خود را به عنوان چيزي که تداوم و يکنواختي دارد و قدرت رفتار مطابق آن را تامين مي نمايد (اريکسون)
مفهوم شناسي هويت :
تاملي در معنا و مفهوم هويت ، حدود انتظارات ما را از اين بحث مشخص مي کند در فرهنگ معين آمده است هويت يعني ذات باري تعالي ۲٫ هستي و وجود ۳٫ آنچه موجب شناسايي مشخص باشد ۴٫ حقيقت جزئيه يعني هرگاه ماهيت با تشخيص لحاظ و اعتبار شود هويت گويند و گاه هويت به معني وجودخارجي است و مواد تشخص است و هويت گاه با لذات و گاه بالعرض است.
هويت يعني حقيقت شي يا شخص که مشتمل بر صفات جوهري او باشد. هويت در لغت به معناي شخصيت، ذات، هستي و وجود مي باشد.
دهخدا در لغت نامه اش هويت را عبارت از تشخص دانسته و مي گويد و همين معني ميان حکيمان و متکلمان مشهور است.
هويت از منظر اريکسون :
اريک اريکسون که نام او با هويت پيوندي عميق دارد مي نويسيد:
هويتي که نوجوان درصدد است تا به طور روشن با آن مواجه شود اين است که او کيست؟ نقشي که بايد در جامعه ايفا نمايد چيست؟ آيا او يک کودک است يا بزرگسال؟ آيا او توانايي اين را دارد که روزي به عنوان يک همسر يا پدر و مادر باشد؟ آيا او علي رغم نژاد مذهب يا زمينه هاي ملي که او را از نظر مردم کم ارزش جلوه مي دهد احساس اعتماد به نفس دارد؟

الف- بررسي تاريخي
اريکسون و انسان آرماني «هويت جو» ERIK- ERIKSON
« در انديشه اريکسون ، هويت جانشين جنسيت فرويدي تلقي شده و کيستي شناسي يا شناسايي هويت خويشتن هسته مرکزي نظريه رشد شخصيت در مکتب اريکسون است. شناسايي هويت در فرهنگهاي مختلف بطور متفاوت سازمان مي يابد. به نظر او و در بلوغ با انقلاب فيزيولوژيک ، تصوير ذهني نوجوان از بدن و هويت خويش مورد تهديد واقع مي شود، اگربرقراري مجدد هويت به نحوي مطلوب حاصل نشود خطر سرشکستگي و ابهام نقش، نوجوان را تهديد مي کند و رشد رواني او را دستخوش نابساماني مي سازد. در ديدگاه «اريکسون» ، در نوجوان گاهي به نظر مي رسد که هويت واقعي به اطلاع ، خويشتن خويش را گم کرده به درستي نمي داند کيست. جون تعيين هويت شخصي و اجتماعي در نظامهاي رقابتي ، امري دشوار و پيچيده است. معهذا زيستن در آنها مستلزم شخصيتي پايدار و با هويت است تا در برابر ابهام نقشهاي مقاومت شود. «استقرار هويت» بايد قبل از زناشويي تحقق يا بد هرکس بايد بداند او خود کيست و در آينده مايل است چگونگي باشد بتواند تشخيص دهد چگونه همسري مي خواهد «استقلال هويت» زماني فرا مي رسد که ديگر هيچ گاه هويت خويش مورد پرسش و ترديد قرار نمي گيرد و بدون نياز عاطفي به ديگران مي توان بقا و رشد يافت. استقرار هويت يک تلفيق همه جانبه از آرزوها ، هدفهاي حرفه اي و کليه خصوصيات است. چنين وحدت هويتي را «تعادل شخصيت» مي نامند.

اريکسون هدف روانکاوي را استقرار و باز سازي هويت بيمار با طرد ابهام در نقشهاي مي داند. او بجاي جنسيت ، بر اهميت نفوذ شرايط- سازمانها و نهادهاي اجتماعي تکيه مي کند که من ناچارا «بايد در آنها ريشه گيرد».
« البته آنچه که بيشتر در نظريه اريکسون ابتکاري و جالب و قابل اهميت است بحثي است درباره « هشت سن بشر» کوشش ماو براي نشان دان چگونگي نقش فرهنگ در تکامل رشد شخصيت ، نگاه و بينش جديد و ابتکاري در شناخت مسائل مهمي که انسان در ارتباط باخود و جهانش با آنها روبه رو است به ما عرضه مي دارد.
اگرچه اريکسون معتقد است که هشت مرحله رشد جهان شمول بوده و شامل همه انسانها مي شود، ليکن به اين موضوع نيز اعتقاد دارد که تفاوتهاي فرهنگي در نحوه برخورد هر فرد با مسائل ايجاد شده در هر مرحله و حل آنها تاثير بسيار و مي گذارد. مثلا «آداب و رسوم بلوغ در تمام اجتماعات وجود دارد، ليکن نحوه تجلي آنها و اثري که بر فرد مي گذارند در فرهنگهاي مختلف متفاوت است.
در کتاب « کودکي و جامعه» اريکسون درباره «هشت مرحله رشد» مي گويد که اين مراحل نتيجه پياده شدن يک طرح اوليه و فطري است که بوسيله دستگاه وراثت انتقال مي يابد. اين نظريه «اپي ژنتيک» رشد معتقد است که هر مرحله از زندگي زمان مناسبي دارد که در آن زمان ظهور مي کند و مسلط است بر زندگي فردا انسان. هنگامي که تمامي مراحل طبق نقشه قبلي پياده شوند يک شخصيت تکميل شده ايجاد مي گردد. در کنار اين روند رشد اريکسون معتقد است که هر يک از اين مراحل توام با يک «بحران » مي باشد. به نظر اريکسون «بحران» به معناي خطر فاجعه آميز نيست بلکه درهر کدام از مراحل رشد که نقطه عطف جديدي هستند بالطبع بحراني رخ مي دهد که پايه و ما به سلامت و يا ناسلامتي هاي بعدي است. اگر در هر کدام از اين مراحل با اين بحرانها که جنبه هاي مثبت و منفي دارند و قسمتي از جنبه هاي طبيعي رشد محسوب مي شوند برخورد رضايت بخش شود، جنبه مثبت شخصيت مانند اعتماد به ديگران ، شک و ترديد و احساس حقارت جذب ايگو مي گردد با آرمان شخصيت رشد ناسالم مي يابد».
« نظريه هشت مرحله اي اريکسون در مورد رشد رواني ، چگونگي پيدايش تبادلات و تضادها را در هر مرحله نشان مي دهد- «(جدول-۱)». انسان سالم با تغيير و تبادلات برخورد مناسبي دارد و تعارضات را به شيوه هاي موفقيت آميز حل مي کند. هر کدام از مراحل «اريکسون» داراي دو حد از حل مشکل است. براي مثال ابتکار و گناه (مرحله ۳ تا6 سالگي). در حالت توازن، اکثر مردم حد ميانه را پيش مي گيرند که در آن ميزان تجربياتي که احساس ابتکار را به آنها مي دهد احتمالا بيشتر از ميزان تجربياتي است که منجر به احساس گناه مي شود. به اين سبب مراحل «اريکسون» در واقع مراحل رواني است که رابطه ميان شخصيت و گستره اجتماع را نشان مي دهد.
چند پژوهش روي زمان بحران هويت تمرکز کرده اند. اريکسون معتقد بود که بحران هويت در حدود ۱۲ سالگي آغاز مي شود و تقريبا در ۱۸ سالگي به طريقي حل مي شود. با اين حال بحران هويت ممکن است در برخي افراد تا مدتها رخ ندهد در ضمن دانشگاه مي تواند حل بحران هويت را به تعويق اندازد و دوره اي را که جوانان نقش ها و ايدئولوژيهاي مختلف را امتحان مي کنند طولاني کند وقتي دانشجويان را با افراد هخم سني که مشاغل تمام وقت داشتند مقايسه مي کردند. معلوم شد که افراد شاغل زودتر از دانشجويان به هويت خود دست يافته بودند. دانشجويان به مدت طولاني تري در وضعيت وقفه هويت قرار داشتند. پژوهش ديگري حاکي است که تشکيل هويت شخصي ممکن است حتي فرايند مستمري باشد که در تمام عمر صورت مي گيرد. (مک آدانو، ۲۰۰۱). نظريه هاي شخصيت شواتز، ؟ سي فوت صاحبنظر ديگري که همچون اريکسون هويت را در تقابل بافقدان نقش تبيين مي کند. مولفان فرهنگ واژه هاي روانشناسي آورده اند که واژه Identity eqo يعني احساس هويتي که توانايي تجربه خود را به عنوان چيزي که تداوم و يکنواختي دارد و قدرت رفتار مطابق به آن را تامين مي نمايد داشته باشد.
و کراجو از صاحب نظران اين رشته در تعريف هويت مي نويسيد،
هويت يعني توازن ميان خود و ديگران برقرار کردن و در جاي ديگري آن را همچون يک مرحله در چرخه زندگي مي پندازد و در برخي فرهنگ ها هويت را مترادف با شخصيت و اصليب آورده اند در حالي که اين دو کاملا مترادف يکديگر نيستند. هويت معنا و مفهومي گسترده تر از شخصيت دارد زيرا شخصيت فقط در مورد انسان به کار مي رود و مورد استعمال براي غير دارد در حالي که هويت مفهوم عامي است که انسان و غيرانسان و از جمله شي را نيز شامل مي شود.
کيستي شناسي يا شناسايي هويت خويشتن هسته مرکزي نظريه رشد شخصيت را در مکتب اريکسون تشکيل مي دهد او نيز مانند مارگارت ميد، مهمترين وظيفه و هدف نوجوانان را جست و جو در راه يافتن هويتي پر معني مي داند.

هويت در يک نگاه :
زندگي ؟ از اسرار ، لطائف و حکمتهايي است که غالب انسانها به کنه آن نمي رسند
پاسگال مي گويد: متولد شدم و ندانستم براي چه؟ زندگي کردم و ندانستم چگونه زندگي مي کنم اکنون مي ميرم و نمي دانم چرا؟ او مي گويد انسان عجيب ترين موجودات طبيعت است. از جسم اطلاعات کافي ندارد. روح را نمي شناسد و از ارتباط جسم و روح چيزي نمي داند اجتماع جسم و روح او را متحير مي کند در صورتي که خود او مولود آن است.
اظهارات بالا اهميت طرح موضوعي هويت را بيش از پيش متقن و مبرهن مي سازد. از جهت تعريف عملياتي هويت مي توان چنين گفت که اگر آدمي براي پرسشهاي زير پاسخ هاي مطمئن و متقائد کننده بيابد در حقيقت هويت خويش را بازيافته است.
– بداند جايگاه منزلت و مرتبت او دقيقا چيست؟ و چه تعريفي دارد؟
– آگاه باشد که چه پيوندها رشته ها و ارتباط هايي او را به خود جهان خارجي از خود متعلق مي سازد.
– درک کند که چه نقش ها وظايف و مسئوليتهايي در قبال خود و ديگران بر عهده دارد؟
– شناخت واقع بينانه اي از توقعاتش نسبت به خود و ديگران به دست آورد.
– و در نهايت نسبت مود را به گذشته ، حال و آينده درستي بداند.
در واقع از واژگاني که به هويت نزديک است و غالبا مترادف با آن بکار مي رود خود مي باشد ضرورت دارد ضمن تعريف آن انواع خود را نيز مورد مطالعه قرار مي دهيم.
مورخي در تعريف مفهوم خود مي گويد:
خود عبارت است از احساسات وادراکاتي که هر کسي از کل وجود خويشتن دارد اين مفهوم سبب مي شود که آدمي با وجود تغييرات و تحولاتي که در طول زمان روي مي دهد پيوسته احساس دوام و استمرار نمايد آلفرد آدلر معتقد است که خود چيزي جز سبک مخصوص زندگي هر فرد نيست.
سبک مخصوص زندگي را آدلر به معني و مفهوم عميق آن بررسي مي کند و مي گويد که اگر روانشناسي بتواند گزارش کامل و جامعي از سبک زندگي بدهد خواه ناخواه اين گزارش پديده هاي رادر بر خواهد گرفت که اکنون به خود يا من نسبت داده مي شود به عبارت ديکر روانشناسي کامل رشد بايد تمام فعاليت ها و روابط متقابل زندگي را آشکار نمايد که مهم اکنون روانشناسان يا آنها را ناديده مي گيرند ون يا به خودنسبت مي دهند خودي که همچون يک انسان کوچک به نظر ميرسد.
پونگ نيز در نوشته هاي اوليه خود «خويشتن» را برابر با تمام شخصيت يا روان گرفته وليکن پس از ارائه مفهوم قومي و نژادي شخصيت «خويشتن» را گرايش به وحدت صفات شخصيت تعريف نموده اند.

در سالهاي نوجواني ، انطباق با معيارهاي گروه به مراتب بسيار مهم تر از فرد گرايي است. در اواخر دوران کودکي تلاش زيادي به عمل مي آيد که فرد از حيث گفتار، رفتار و حتي ظواهر نظير لباس خود را در حد امکان شبيه افراد گروه نمايد هرگونه انحراف از معيار گروه به تهديد عليه تعلق به گروه نزديک است. در سالهاي اوليه نوجواني تطابق با گروه هنوز براي دختران و پسران حائز اهميت است بتدريج آنها در صدد جست و جوي هويت بر مي آيند و تمايل چنداني به اينکه شبيه همسالان خود درگروه باشند ندارند.
لذا موقعيت مبهم نوجوان در فرهنگ و جامعه معاصر يک مساله غامض رابه وجود مي آورد. و همين امر موجب مي شود که اطرافيان و والدين با رويکرد مبتني بر تعامل و نه تقابل با نوجوانان ارتباط برقرار مي نمايند.
آيا احراز هويت براي نسل جوان يک ضرورت دارد.
بايد موضوع هويت را از اين منظر بنگريم که آيا اهميت آن در حدي هست که بتوان به عنوان يک نياز اساسي بدان پرداخت؟

اريک فروم جامعه شناس و روانکاو آلماني معتقد است فرق انسان با حيوان ابتدا نيازهاي اختصاص اوست از اين رو شناخت او بدون آشنائي با اين نيازها مسير نخواهد شد از جمله نياز به تعالي، نياز به وابستگي ، نياز به هويت، اين مقوله ها نياز به هويت را که با اين بحث ارتباط مي يابد توضيح خواهيم داد.
او مي گويد هر فرد آدمي مايل است به اينکه هويت خاصي داشته باشد از اين روي مي کوشد که خويشتن را در يابد و بشناسد. در عين حال مي خواهد فردي باشد ممتاز و براي رسيدن به اين مقام خود را به شخص يا گروهي از اشخاص نسبتا مبرز و ممتاز مرتبط مي کند يا به اصطلاح ، خويشتن را با آنها همانند مي سازد تا به واسطه امتياز و تشخيص که آن فرد يا آن گروه ها دارند تا حدي صاحب تشخيص و امتياز گردد.
در حقيقت منظور اريک فروم به بيان ديگر اين است که هر انساني به احساس خاص و منحصر به فرد بودن نياز دارد. اگر نتواند اين احساس را از طريق خلاقيت ايجاد مي کند آن را از راه همانند سازي با انسانهاي ديگر تحقق مي بخشد. از شخصيت هر انساني براساس فرصتها و امکاناتي که شرايط جامعه و فرهنگش براي او فراهم مي آورند شکل مي گيرد.

بحران هويت :
از ميان روانشناسان اريکسون به مفاهين هويت حس دروني اين هماني که علي رغم تغييرات خارجي ثابت مي ماند بحران هويت و آشفتگي هويت تاکيد مي نمايد.
بحران هويت واژه اي است که به وسيله وي براي توصيف عدم توانايي نوجواني در قبول نقشي که جامعه از او انتظار دارد به کار رفته است.
برخي ديگر از صاحب نظران در توصيف بحران هويت چنين اظهار نظر کرده اند:
جدي ترين بحراني که يک شخص با آن مواجهه مي شوند در خلال هويت رخ مي دهد.
اين بحران بدان جهت جدي است که عدم موفقيت در رويارويي با آن پيامدهاي بسياري دارد. شخص که فاقد يک هويت متشکل است در خلال زندگي بزرگساليش بامشکلات متعددي مواجهه خواهد شد اريکسون خاطر نشان کرد که براي هر فردي امکان دارد بحران هويت روي دهد و منحصر به دوره نوجواني يا جواني نيست. و از نگاهي ديگر بحران هويت اين گونه تعريف شده است عدم موفقيت يک نوجوان در شکل دادن به هويت فردي خود اعم از اين که به علت تجارت نامطلوب کودکي و يا شرايط نامساعد فعلي باشد، بحراني ايجاد مي شود که بحران هويت يا گم گشتگي نام دارد.

آشفتگي هويت :
فرد در خلال مرحله شکل گيري هويت احتمال دارد شديدتر از هرزمان ديگر در گذشته و چه در آينده از نوعي سردرگمي و آشفتگي يا همان چيزي که اريکسون آشفتگي هويت مي نامد رنج ببرد. اين حالت سبب مي شود وي احساس کند منزوي ، تهي مضطرب و مردد شده است احساس مي کند که بايد تصميمهاي مهمي بگيرد ليکن قادر به انجام دادن اين کار نيست احساس مي کند که درجامعه به او فشار مي آورد تا تصميم هايي اتخاذ کند. در طي آشفتگي هويت فرد ممکن است احساس کند به جاي آنکه در حال پيشرفت باشد دچار پس روي است. 

اختلال هويت :
مشخصه اصلي اين پديده ، پريشاني دروني ذهني شديدي است که مشتمل بر توانايي فرد در تطبيق دادن وضعيت خويش با احساس شخص قابل قبول و منطقي به طور نسبي مي باشد. درباره تنوع مسائلي که به هويت مربوط مي شود ترديدهايي وجود دارد ولي عمدتا شامل مواردي از قبيل:
– هدف هاي دراز مدت
– انتخاب خط مشي زندگي
– الگوهاي دوستي

– رفتار و هدايت جنسي
– تعيين هويت مذهبي
– ارزشهاي اخلاقي
اين آشفتگي نتيجه اختلال ذهني ديگري همچون اختلال عاطفي اسکينر قرني يانظير آن نيست ديگر شخصي در حدود ۱۸ سالگي يا بيشتر مبتلا به آن شود چنين اختلالي در معيار طبقه بندي اين کتاب قرار نمي گيرد.
ترديدي که درباره اهداف دراز مدت وجود دارد ممکن است به منزله ناتواني در انتخاب يا تطبيق فرد با الگوي زندگي تلقي شود به عنوان مثال ممکن است کسي خود را وقف موفقيتهاي مادي يا خدمت به اجتماع يا ترکيبي از هر دو نمايد.
پيامدهاي فقدان هويت :
آثار و نتايج گسستگي هويت فراتر از آن است که در اين مبحث بدان بپردازيم وليکن از باب توجه نسل جوان و اطرافيانشان به برخي از مهم ترين پيامدهاي آن مي پردازيم.
اريکسون معتقد است:
فردي که قادر به يافتن ارزشهاي مثبت پايدار در فرهنگ ، مذهب يا ايدئولوژي خود نيست ايدآلهايش را به هم مي ريزد چنين فردي که از درهم ريختگي هويت رنج مي برد. نه مي تواند ارزشهاي گذشته خود را ارزيابي کند و نه صاحب ارزشهايي مي شود که به کمک آنها بتواند آزدانه براي آينده طرح ريزي نمايد.
بسياري از افراد هنگامي که دچار بحران هويت مي شوند احساس پوچي از خود بيگانگي ، تنهايي و غربت مي کنند. حتي گاهي به دنبال هويت منفي مي گردند هويتي درست بر خلاف آنچه که اولياء و جامعه براي آنها در نظر گرفته است بسياري از رفتارهاي ضد اجتماعي و ناسازگارانه نوجوان را مي توان از اين ديدگاه توجيه نمود.
ناتانيل براندن به عنوان يک روان درمانگر به اين موضوع عميقا توجه نموده است و مي نويسد يکي از پيامدهاي از خود بيگانگي احساس بيگانگي آدميان از ديگران است و اين احساس که ديگر فردي از جامعه بشريت نيست و او غريب و تنهاست انسان در جريان خيانت به مقام انساني خود خويشتن را به يک موجود متصور و مطرود متافيزيکي بدل مي کند و علم او به اينکه انسانهاي ديگر بسياري مرتکب همين خيانت مي شوند وضع او دگرگون نمي کنند چنين شخصي احساس تنهايي و جدايي مي کند. جدايي به واسطه غير واقعي بودن هويت خويشتن و احساسي ويراني دروني ناشي از فقر رواني.
آثار و تبعات بعدي فقدان هويت را مي توان در پديده هايي همچون مسئوليت گريزي، دلزدگي و بي تفاوتي جست و جو نمود زيرا به طور طبيعي کسي که نتوانسته پاسخي براي سوالات اساسي خويش بيابد در حقيقت انگيزه اي هم براي پرداختن به وظيفه خويش درقبال ديگران نخواهد داشت و چنانچه اين روحيه در جامعه تعميم يابد وضع به مراتب دشواتر از پيش خو

اهد شد دليل روشن آن هم فاصله اي است که ميان ارزشهاي فرد و جامعه به تدريج به وجود خواهد آمد ارزشهاي فرد متمايل به انزوا و دوري از جمع و ارزشهاي جامعه مبتني بر مسئوليت در قبال جمع مي باشد از عوارض ديگر فقدان هويت هرز رفتن انرژي است کارن هورناي در توضيح اين پديده مي نويسد:
دوري و بيگانگي از خويش شخص را از نيروي محرکه يا به عبارت ديگر از موتور خودش جدا و منفصل مي سازد. با وجود همه عوامل ترمز کننده و هرز رفتن مقدار زيادي از انرژيها شخص عصبي باز هم تحت فشار عوامل خارجي از قبيل عطش خودنمايي، عطش ثروت ، جاه طلب او را به خودش واگذارند، يعني هيچگونه فشار و اجبار خارجي در کار نباشد بارومتر فعاليتش بسيار پايين مي آيد و عامل و باطل مي ماند و در هر صورت شخص مقدار زيادي از انرژيهايش را بيهوده تلف مي کند و مقدار زيادي هم به علت ترسها و حساسيتهايش ، ترمزهاي قوي مي بندد و آنها را از کار مي اندازد.
مشغوليت بي هدفاز جلوه هاي شايع و عام فقدان هويت،‌ مي توان به دل مشغولي هاي بي هدف اشاره نمود، فردي که خودي خود را گم کرده و نقشي موثر براي خويشتن نمي يابد و به همين جهت نيز احساس درون تهي بودن مي کند، غالبا خود را به هر موضوعي که در دسترس بوده و نسبتا علاقه او را بر انگيزد. مشغول نموده و بخش عظيمي از فرصتها و انرژيهايش را در آن زمينه صرف کند. نمونه هاي زير مي تواند معرف فقدان هويت تلقي شود:
– ورودي که علائق واميال او را موضوعي در چندان مهم همچون خودرو، موتور سيکلت و تنوع مدل يارتگ آنها بر مي انگيزد و به تدريج همه زندگي اش را پر مي کند
– فردي که تمامي ارزش هاي وجودي اش را با تلفن، تعداد مکالمات موضوع مکالمات و طرف مورد مکالمه اش معنا مي بخشد و در مواردي که اين زمينه ها کاهش يافته و يا قطع شود به شدت احساس بي کسي، بي ارزشي و بي معنايي مي کند و بارومتر اعتماد به نفس او با تعداد مکالمات تلفني اش بالا و پايين مي رود.
– فردي که خلاء دروني وجودي اش را با تلفن همراه پر مي کند و مرور زمان اگر بطور اتفاقي، از تلفن همراهش جدا شود، گويي بخشي از وجودش از او جدا شده است و ديگر همچون گذشته احساس ارزش وجودي نمي کند. در حالي که که مشغوليات قبلي او را به ميزان بالايي از اين جهت ارضاء مي نمود.
– فردي که هويت خود را با موجودي بانکي ميزان پس انداز و يا قدرت خريدش ارزيابي مي کند در صورت بر هم خوردن تعادل اقتصادي به شدت احساس بي هويتي، بي ارزشي و تنهايي مي کند.
– فردي که احساس هويت خود را با ميزان تحسين و تمجيد ديگران مي سنجد و در صورت از دست دادن تشويق و ترغيب ديگران ، خود را همچون موجودي فاقد ارزش و بي کفايت مي بيند.
هيجانات جانشين ناپذير در زندگي نوجوانان و جوانان ، هيجانات ، جايگاه مهمي داشته و غالبا ارضاء کننده به نظر مي رسد. با يان حال اگر هيجانات به حد اشباع برسد و تمامي وجود آنان را مسخر کند جاي نگراني است. به عنوان مثال مسابقات ورزشي به ويژه فوتبال در خلق هيجانات نيرومند، بي رقيب به نظر مي رسند ولي زماني که هيجانات مذکور پس از مسابقات فرو نشست، احساس تنهايي بي برنامگي و کلافه بودن، بر وجود جوانان سنگيني ميکند و به بيهودگي زندي مي انديشند. ايراد اساسي و مهمي که در اين پديده به نظر مي رسد وجود هيجانات نيرومند نيست بلکه اين عامل درحد اعتدال ، ضروري زندگي است ولي چنانچه هيجانات مذکور با شخصيتي درون تهي پيوند خورد يافتن جايگزين مناسب و قابل قبول، کاري بس دشوار خواهد بود.
در مقابل چنانچه نسل جوان از لحاظ فکري و فرهنگي پرمايه و غني بوده و پايه هاي محکمي براي تفکر ، جهان بيني ، معناي زندگي داشته باشند، هيجانات شديد و زود گذر را به درستي جذب نموده و در ترکيب شخصيت خويش به گونه اي معقول ، موارد مي کنند. و در صورت سپري شدن زمان هيجانات چيزي درد رو نشان مي يابد که وجود و زندگي آنها را معنا مي کند.
هويت به جوان احساس عميق، ارزشمند و قابل قبول مي بخشد که در صورت تنها بودن نيز احساس تنهاي و بي کسي نمي کند.
دانلود فایل کامل بررسی بحران هويت در جواني
در قالب فایل word و متشکل از 66 صفحه قابل ویرایش ؛

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

Source file دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید